خدمات ناخواسته جریان انحرافی
یکم: اغلب انتقاداتی که ما از دیروز گرفته تا امروز بر قاطبه اصلاح طلبان داریم، اگر چه بر گرده احزاب کارگزاران و مشارکت سوار است، لیکن، جریان انحرافی بدون آنکه خود بخواهد، دلیل سلامت راه جریان اصول گرا شده است. کارگزاران و مشارکت، پر بیراه نیست که مدعی شویم جریان انحرافی اصلاح طلبی است. منتهی اصلاح طلبان چون تمام زمام خود را دست این 2 حزب سپردند، باعث شدند که اصلاح طلبی منبعث از دوم خرداد، خودش یک پا جریان انحرافی قلمداد شود. دقیقا از همین روست که خیلی از گروهک های دوم خردادی مثل مجمع روحانیون مبارز، بیش از آنکه در «خط امام» باشند، بهتر است نوعی جریان انحرافی خوانده شوند. با این همه و خوشبختانه، آنچه امروز به دلایل منطقی، جریان منحرف می خوانیمش، هرگز نتواست و نخواهد نتوانست سرنوشت شوم اصلاح طلبان را نعل به نعل برای جبهه اصول گرایان تکرار کند.
دوم: نمی دانم دقیقا چه تشابه و تفاوتی میان نسبت خاتمی به اصلاح طلبان و نسبت احمدی نژاد به اصول گرایان وجود دارد، اما خوب می دانم فی المثل زمانی که پای شهردار وقت تهران، غلامحسین کرباسچی به دادگاه باز شد، اصلاح طلبان به جای قانون گرایی، قبیله گرایی کردند و جار و جنجال به پا کردند که چرا یار خاتمی باید دادگاهی شود؟! تقریبا همین قبیله گرایی را ما درباره دادگاه هاشم آقاجری نیز دیدیم و چه می گویم که در عصر اصلاحات، چیزی که زیاد دیدیم همین قبیله گرایی بود. اصلاح طلبان تقریبا قانون را مترادف با منافع هم پالگی های شان می دانستند و حاضر نبودند به چیزی جز این تن دهند.
سوم: اصولگرایان اما علاقه شان به احمدی نژاد، هرگز سبب نشده که لزوما بر همه رفتار و گفتار دکتر، من جمله حمایت ایشان از جریان انحرافی، صحه بگذارند. مقام قانون گرایی و البته اصول گرایی، برای اصول گرایان، مقامی بلندمرتبه تر از علاقه شان به این و آن است. این که گفتم، مهم ترین فرق اصولگرایان با اصلاح طلبان است. ما چون جریان منحرف خودش را به احمدی نژاد می چسباند، و چون دکتر را دوست داریم، دلیل نمی شود که قانون گرایی را فرع بر قبیله گرایی تعریف کنیم. خدمت ناخواسته منحرفین به اصول گرایان، همین است. یعنی سند مستند اصول گرایی و قانون گرایی اصول گرایان شده اند و دلیلی محکم برای این ادعای درست که نزد جبهه اصول گرا، این قانون و اصول است که حکم می راند، نه حب و بغض مان نسبت به اشخاص اصول گرا.
چهارم: البته اصلاح طلبان، هنگام حکم رانی، گاه و بی گاه به منازعه با هم می پرداختند که این دعوا، البته ناشی از قدرت گرایی و سهم خواهی بود، نه قانون گرایی. متاسفانه آنجا که اصلاح طلبان می بایست، مصالح ملی را قربانی منافع حزبی کنند، قبیله گرایی می کردند و آنجا که می بایست در راه اداره کشور به مدارای با خودهای شان می پرداختند، چنین نکردند و این بر سر آن می زد و آن بر سر این. نه دوستی های شان با یکدیگر، اساس استواری داشت و نه دشمنی های شان. اصول گرا بودن مهم ترین فرق اصول گرایان با اصلاح طلبان است و عدوی جریان منحرف، ناخواسته، -شاید هم چون خدا خواسته!- سبب خیر شده است.
پنجم: احمدی نژاد و دیگر چهره های جریان خودی، برای ما تا وقتی که زیرمجموعه انقلاب اسلامی باشند، با حفظ همه انتقادات، دوست داشتنی اند. لیکن ما «9 دی» را بیش از «3 تیر» دوست داریم، چرا که بیعت مان را بیشتر از رای مان، و اصول مان را بیشتر از آدم های مان. این در حالی است که هنوز هم اصلاح طلبان خودشان را دوم خردادی می خوانند. هویت ما سوم تیری ها، اما یوم الله 9 دی است. ما بحران هویت نداریم که دوستی ها و دشمنی های مان بی حساب و کتاب باشد. این ادعا را تو بگذار، اثباتش بر دوش جریان انحرافی باشد!
کلمات کلیدی :